گاه نویس

تو این روزا که فریادمون صداش سکوته، قلممون باید فریاد بزنه

گاه نویس

تو این روزا که فریادمون صداش سکوته، قلممون باید فریاد بزنه

  • ۰
  • ۰

پنجره

 

ازینجایی که دراز کشیدم وویوم این پنجره ست که نبش کوچس و نور زرد توی خونه قشنگش کرده.

اگه الان بود بهش میگفتم که چقدر پنجره هارو دوست دارم. پنجره هایی که نبش کوچه ان. باهم نگاه میکردیم به اون بیرون و از اون نور حرف میزدیم. میتونستم از ادم کم حرف این روزام خارج بشم و رویا بسازم.تاحالا اینکارو باهم انجام ندادیم. اجازه نداد نزدیک بشیم انقدر. اجازه نداد خودم رو براش تعریف کنم. بگم منم رویا داشتم. منم بلد بودم رویا بسازم و حرف بزنم.آدم سرد نبودم از اول. بابا من عاشق قاصدکا بودم.

اما خب چون نیست نمیشه از رویا و نور حرف زد. اگه میذاشت الان براش این عکسو میفرستادم و میگفتم دلم میخواست با هم تو اون نور بودیم. ساز میزدیم و میخوندیم. تاحالا ازین جیزا نگفتم و ننوشتم. آره شاید مثل تینیجرا حرف میزنم. دلم خواست تو این تاریکی هایی که پشتشون تاریکیه، از نور بگم و همه بدبختیا برن تو فراموشخانه برای چنددقیقه حتی...دل خواستنم جرمه؟ من میخوام جرم کنم

 

 

  • ۹۸/۰۹/۱۱
  • عاصی ...

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی